داعیه داران انقلاب 57، نهراسید از مردم. شمایان که مدعی حفظ انقلاب و حفظ مجاهدت ها و مقاومت ها و خون شهیدان هستید، اگر خواسته های مردم ایران را در سال های قبل از انقلاب به حق می دانید و بیان آن را در قالب راهپیمایی ها در آن زمان نشان از هوشیاری آنها می خوانید، اکنون نیز نهراسید؛ که مردم این زمان نیز همان مردم هستند یا فرزندان آنان؛ و اگر هوشیارتر از گذشته نباشند کمتر نیستند. خواسته های آنان نیز با خواسته های مردم در سال 57 تفاوت چندانی ندارد.
نهراسید از مردم؛ و در پی این هراس، آنان را فتنه گر و آشوبگر و منافق و برانداز و محارب و جاسوس و مزدور و عامل بیگانه نخوانید. آیا جماعتی را که این انگ زدنها نقل محفلشان شده باورمند روز حساب و کتاب بدانیم؟! حاشا و کلا.
منتقدان و معترضان بر شما با هر گونه طرز تفکر، البته ایرانی اند و ایران متعلق به آنان؛ و همان گونه که شما حق اظهارنظر دارید آنان نیز دارند.
شمایان در چه خوابی به سر می برید که رنج و درد و اندوه و بی پناهی زندانیان سیاسی و خانواده های آنان، شما را بیدار نمی کند؟! هرچند که زندانیان سیاسی تنها متعلق به خانواده ها نیستند، و هر کس که نشانی از انسانیت در وجود او هست لحظه ای از این ظلم و ستم مضاعف غفلت نمی کند. و چه عاقبتی دارند ستم پیشگان:
«مکن خیره بر زیردستان ستم
که دستی ست بالای دست تو هم
ستمگر جفا بر تن خویش کرد
نه بر زیردستان دلریش کرد»
متاسفانه آرمانهایی را که همه فریاد می زدیم و مطالبه می کردیم و اساس برپایی انقلاب به خاطر آنها بود، پس از پیروزی انقلاب یکی پس از دیگری زیر پا گذاشته شد و جامعه از آن آرمانها بسیار فاصله گرفت. ما بر این باوریم. اگر شما باور ندارید و چنین نیست، بهتر است در یک همه پرسی آزاد عملکرد خود را محک بزنید.
من و شما از تاریخ کهن نیاموخته ایم، اما بایستی از تاریخ معاصر بیاموزیم که بزرگترین مشکل جامعه ایران "بت سازی" و "بت پرستی" است. همواره مدنظر داشته باشیم که «بت شکنی نیاز همه اعصار است». بت ها را بشکنیم؛ بدانیم چاره کار پناه بردن از یک بت به بتی دیگر نیست.
امید این که پوینده راه حق و حقیقت باشیم.
خوب است مسئولین امر اندکی بر کارنامه انقلاب اسلامی در ایران تأمل نمایند؛ فرصت باقی مانده را دریابند. همین امروز؛ که فردا دیر است. این خواسته ای جدید نیست، اما لازم است مکرر بگوییم تا شاید شنیده شود.
بهمن ماه یادآور پیروزی انقلاب اسلامی است. و چه فرصت خوبی است که در این ایام کارنامه سی و دو ساله انقلاب اسلامی را ورق بزنیم. آرمانهای آن را که در رأس آنها "استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی" بود مرور نماییم. مرور نماییم که آرمانها تا چه اندازه عملی شده اند و تا چه اندازه راه را به خطا رفته ایم، و در صدد جبران آن برآییم؛ هرچند بسیاری خطاها جبران پذیر نیست. در حقیقت خود ناقد خود باشیم. آشکار است آنان که در این راه مسئولیتی بر عهده گرفته اند بیشتر نیازمند این مرور و تفحص و نقد هستند.
و برای این مرور و تفحص و جبران خطاهای گذشته بایستی فرصت هایی را که مانده است دریافت. فرصت سازی نمود نه فرصت سوزی. امیرالمومنین علی (ع) می فرماید: «الفرصة تمر مر السحاب، فانتهزوا فرص الخیر» : "فرصت چون ابر می گذرد، پس فرصت های نیک را دریابید".
توجه به این آیه از قرآن مجید در مقام سنجش این کارنامه مناسب است؛ می فرماید: «محمد رسول الله و الذین معه أشداء علی الکفار رحماء بینهم». آیه شریفه در توصیف یاران پیامبر (ص) می فرماید: کسانى که با او هستند در برابر کفار با قاطعیت هستند: « أشداء علی الکفار »، اما در میان خود رحیم و مهربانند: « رحماء بینهم ».
ولى عجب این که مسلمانان به نام امروز از رهنمودهاى این آیه و ویژگی هایى که براى مؤمنان راستین و یاران رسول اللَّه (ص) نقل مىکند بسیار فاصله گرفتهاند. حذف هر گونه مخالف، و بازداشت هر گونه منتقد سیاسی و احکام صادر شده اعم از زندان و تبعید و حصر و ... بهترین شواهد این مدعاست. و چنین است که شعاع دایره انقلاب هر روز کوچک و کوچک تر می شود.
اما پس از گذشت سی و دو سال، خوب است مسئولین امر اندکی بر کارنامه انقلاب اسلامی تأمل نمایند. آن را نقد کنند و نیز در یک همه پرسی آزاد نقد مردم را نیز بنگرند. برای نقد و نقدطلبی فرصت باقی مانده را دریابند؛ همین امروز؛ که فردا دیر است.
«میدان از توست، مرکبی جولان ده زان پیش که گویند: فرود آی، بس است»
امید این که پوینده راه حق و حقیقت باشیم.
روز گذشته عنوان برگزیده بسیاری خبرگزاریها از قول حجةالاسلام حسن خمینی چنین بود: «توهین به مرجعیت، علاوه بر معصیت و فعل حرام، یک جرم حقوقی است.» و نیز : «جسارت به مراجع و رعایت نکردن ادبیات مناسب در مواجهه با فقهای بزرگ، تنها ارزش گوینده این سخنان را از بین میبرد.» همچنین : «مرجعیت، کانون تجمیع دینداری جامعه است و قداست والایی دارد و نباید تحت هیچ شرایطی آن را تخطئه کرد.»
آری، عبارات بسیار متین است و عقل سلیم گوینده آن را تحسین می نماید. اینجانب تنها در جهت تکمیل آن، دو نکته را قابل ذکر می بینم :
اول این که : بایستی توهین به مراجع تقلید را از هیچ فردی در هیچ زمانی برنتابیم. برنتابیم که مرجع تقلیدی را زیر بمباران همه گونه دروغ و تهمت و افترا قرار دهند و روزنامه ها و کتاب ها اتهاماتی را علیه او بنویسند و در سطح وسیع چاپ و منتشر نمایند، و مهم تر این که هیچ گونه حق دفاع به او و علاقه مندانش داده نشود.
اگر امروزه شاهد توهین به مرجعیت هستیم، در حقیقت نتیجه حرمت شکستن هایی است که در سالهای گذشته صورت گرفته؛ و همگان یا سکوت پیشه کرده ایم و یا در جهت تایید آن قلم زده ایم و سخن رانده ایم.
و دوم این که : نه تنها توهین به مرجعیت را برنتابیم، که توهین به انسان و انسانیت را تاب نیاوریم. انسان و انسانیت را حرمت گزاریم، و در یک کلام کرامت انسانی را پاس بداریم.
امید این که پوینده راه حق و حقیقت باشیم.
«و اکنون تو با مرگ رفته ای، و من اینجا تنها به این امید دم می زنم که با هر نفس گامی به تو نزدیکتر می شوم؛ و این زندگی من است». سپاس از دکتر علی شریعتی که این عبارت زیبا را در وصف من نگاشته است.
آری ای پدر، اگر علاقه مندانت تو را «حجت مسلمان بودن» خود می دانستند من تو را علاوه بر آن «حجت بودن» خود می دانستم. و چگونه است حال آن که اکنون بدون حجتی برای مسلمان بودن و برای بودن می زید!
و ای عجب از پاییزی که در ابتدا مهر را به ما می نمایاند و در پایان کمال نامهری را. و آن روبان سیاه را بر روی تصویری که فقط سپیدی و امید از آن می تراوید قرار می دهد. و این روبان سیاه فقط بر روی تصویر نیست؛ که بر روی آزادگی، حق طلبی، حق گویی، حق پویی، ایثار، مجاهدت، مقاومت و فقاهت واقع می شود.
در وصف تو ای "پدر" نیازی به قلم من نیست؛ قلم ها در وصف کمالات تو در دوران حیات و پس از ممات بسیار نوشته اند؛ هرچند بدخواهان آن قلم ها را شکستند و دهان ها را بستند. با این حال ای کاش همه حرفها گفتنی بود، و ای کاش همه خوبی ها وصف شدنی بود. ما اکنون از خود می گوییم.
از این که دریغ و هزاران دریغ که قدر تو را آنچنان که شایسته بود نشناختیم، و نشناختند و کردند آنچه کردند و شد آنچه شد.
از این که هر روز هجرانت را بیشتر و بیشتر حس می نماییم و خلأ وجودت و حضورت نمایانتر می گردد.
از این که دلتنگ توایم، دلتنگ صدایت، دلتنگ سیمایت، دلتنگ رهنمودهایت، و دلتنگ خون دل خوردنت برای اسلام و برای مردم و برای زندانیان بی گناه و بی پناه.
و همواره با خود می اندیشم: تو که لحظه ای در دفاع از حقوق مردم و کرامت انسانها غفلت نمی کردی و تمام هستی و مقام و موقعیت خود را در این راه به مخاطره افکندی، اکنون چه شده که در این وانفسای بی اخلاقی ها و بی عدالتی ها و جهالت ها و توحش ها تنهایمان گذاشتی؟!
پدر جان! اکنون بیا و بنگر که پس از تو، نام و یاد تو را هم تاب نیاوردند؛ آن شبه حقیقت ها که با شعار "یا حسین" به جنگ آرمانهای حسینی که همانا "هیهات منا الذلة" است برخاسته اند بر دفتر تو که کانونی برای حفظ و نشر آثار توست و مأمنی برای ستمدیدگان، و بر هر کس و هر کجا که نشانی از حق جویی و حق گویی و حق پویی دارد هجوم آوردند بیشتر از گذشته، به این خیال واهی که نام و یاد و راه تو را از تاریخ محو نمایند.
اما زهی خیال باطل! جایگاه منتظری قلوب انسانهای آزاده است و این جایگاه را با زدن و بستن و شکستن و بردن نمی توان به دست آورد. و نیز بدانند که مظلومیت منتظری باعث محبوبیت افزونتر او خواهد گردید، و نیز باعث رسوایی بیشتر بدخواهان.
خواجه عبدالله انصاری در مناجاتش با حضرت دوست چه زیبا می فرماید:
«کریما!
هر که را خواهی که برافتد،
او را رها کنی تا با دوستان تو درافتد.
الهی!
این چه فضل است که با دوستان خود کرده ای!
که هر که ایشان را شناخت تو را یافت،
و هر که تو را یافت ایشان را شناخت».
پدر! از دست دادن تو از دست دادن تمام برکاتی است که خداوند به واسطه حیاتت بر ما هم نازل می فرمود. حسرت و فقدان بزرگی است برای ما که دستمان خالی است. و چه امتحان سختی پیش روست. خدا یاریمان فرماید در این وانفسای غربت دینداران و حق گویان. خدایا در این وانفسای بی کسی جز تو پناهی و تکیه گاهی نداریم. ما را دریاب و توفیقمان ده چون او صابر باشیم و ادامه دهنده راهش.
امید این که پوینده راه حق و حقیقت باشیم.
"حج" تداعی کننده حیات سراسر اسرار حضرت ابراهیم (ع) است. ابراهیم در سه دین یهودیت، مسیحیت و اسلام عظمت خاصی دارد. در آموزه های دینی حضرت ابراهیم را بیشتر در مقام اوج بندگی (رمی بر آنچه جز امر الهی است) و نیز مقام بت شکنی می یابیم.
اگر حضرت ابراهیم را و عید قربان او را پرشکوهترین ایثار و گویاترین جلوه تعبد در برابر خالق یکتا می دانیم و سعی ما این است که ابراهیم وار زندگی کنیم و اسماعیلمان را که همانا دلبستگی به جز الله است به قربانگاه ببریم؛ همچنین بایستی چونان ابراهیم، آن قهرمان توحید، بت شکن باشیم. بت هر چه که باشد : ستاره، ماه، خورشید، ... و یا انسان. بت شکنی نیاز همه اعصار است.
امروزه بت پرستی نیز مدرن شده است اما ماهیت همان است که بود، و شاید بدتر از آن. ابراهیم بت های درون کعبه را شکست، اما دیری نپایید که رسم بت پرستی به شیوه ای دیگر زنده شد. بت های انسانی جان گرفتند. اگر آگاهانه بنگریم خواهیم دید که "بت پرستی" به صورت مدرن آن یعنی "انسان پرستی" بسی خطرناکتر است.
آیا خطر پرستش بتی بی جان که تراشیده انسان است و از خود اراده و توانی ندارد بیشتر است یا پرستش بتی به نام انسان که اگر خداوند لحظه ای او را به خود واگذارد هوای نفس حاکم بر اراده اوست؟! هوای نفسی که می تواند زمینه ساز بسیاری از انحرافات باشد و او را به وادی گمراه شدن و گمراه کردن و ظلم و بی عدالتی در حق کسانی که بنده او نیستند بکشاند.
انسان امروز به جای پذیرفتن ربوبیت مطلق خداوند به ربوبیت انسان که از جمله مخلوقات اوست روی آورده، و با وجود این چه بیهوده می اندیشد که دیگر زمانه بت پرستی گذشته است!
امیرالمومنین علی (ع) چه نیکو می فرماید : «عظم الخالق عندک یصغر المخلوق فی عینک» : "بزرگی آفریدگار در نزد تو، آفریده شده را در دیدگانت خرد می نماید." (کلمات قصار نهج البلاغه، شماره 129).
پس ای خالق مخلوقات از تو مسألت می نماییم که آنچنان شناختی از خود عطا فرمایی که فروغ عظمت آن، کاخ ستمگران را به لرزه درآورد و قلب ستمدیدگان را شاد نماید.
امید این که پوینده راه حق و حقیقت باشیم.
او و تفکرش و اندیشه والایش ناشناخته مانده اند. شهید محمد منتظری را می گویم که در ورای اخلاص و فداکاری و ایثار و مبارزاتش، اندیشه ای والا داشت. اندیشه ای که محدود به زمان نمی شود و اکنون که نزدیک به سی سال از پروازش می گذرد سخنانش چه نیکو می نماید:
«مىگویند انقلاب فرزندان خودش را مىخورد، وقتى یک جا انقلاب مىشود بعد به جاى این که ضدانقلابیون از بین بروند انقلابیون خنثى مىشوند و از بین مىروند. این انقلاب نیست که فرزندان خودش را مىخورد، جاسوسان و فرصتطلبان لباس عوض کرده که شعارهاى افراطى به نفع انقلاب مىدهند، اینها هستند که تودهها را فریب مىدهند و فرزندان انقلاب را مىخورند.»
«نیروهاى طاغوتى و اهل شرّ و شیطانهاى انسى، انسانها را شناسایى مىکنند، خوبان ملل را یا نابود مىسازند و یا به انواع مشکلات مبتلا مىسازند تا از اهداف اصولى و حقطلبانه بازداشته شوند؛ و در این رابطه از هیچ اتهام، ناجوانمردى، تزویر و دروغ باک ندارند.»
«در همه کشورهایى که انقلاب شده است یک عده از فرصتطلبان و منافقین و جاسوسان وابسته، لباس همان مکتبى را که مىخواهد حاکم شود و همان انقلابى را که مىخواهد پیروز شود، مىپوشند و موقعیتهایى کسب مىکنند و مىگویند: هیس، هیس. این هیس، هیس به ضرر انقلابیون است. چون ضدانقلابیون که لباس انقلابیون را به تن کردهاند در زیر سایه هیس، هیس و سکوت و وحدت نفاقآلود مواضع خودشان را محکم مىکنند.»
«در هر انقلابى وقتى پیروزى محقق مىشود باید انقلاب اندر انقلاب شود براى مبارزه با جاسوسان و منافقین؛ و اگر این انقلاب در انقلاب تأخیر بیفتد منافقین مواضع خود را مستحکم مىکنند، خیلى شعارهاى افراطى مىدهند و به اصطلاح کاتولیکتر از پاپ مىشوند؛ و اگر قبلاً به رهبرى اشکال مىگرفتند حال که خود در زیر سایه او به موقعیتى رسیدهاند رهبرى را معصومگونه جلوه مىدهند.»
«آزادى - استقلال - جمهورى اسلامى، سه واحد جداى از یکدیگر نیستند بلکه در کنار هم و با تلفیق و تأثیرپذیرى از یکدیگر در واقع حقیقت یگانهاى را شکل مىدهند. اگر یکى از این سه شعار نادیده گرفته شود، در خط غیراسلامى گام برداشتهایم.»
«اى کاش امروز دکتر مصدق نخستوزیر بود چون او واقعاً ضد امپریالیست و ضد روس و ضد انگلیس بود و این بحثها هم در مورد او انحرافى است. البته او هم معصوم نبود. مرحوم کاشانى و فدائیان هم واقعاً انقلابى بودند و کار کردند ولى خطوط آمدند بین آنها اختلاف ایجاد کرده و همه را به دست یکدیگر از بین بردند و بعد هم کودتاى 28 مرداد را راه انداختند.»
«انقلابها پس از پیروزى به نهادها و مؤسسات تبدیل مىشوند. براى مصون بودن از این خطر باید دائماً انقلاب کرد. این فلسفه تشیّع است که هر وقت دیدیم ضوابط عمل نمىشود باید انقلاب کرد. در هر شرایط مطلوبى، شرایط مطلوبتر و بهتر از آن وجود دارد. بنابراین ما در هر شرایط نباید قانع بشویم.»
«و از اینجاست که همین فرصتطلبان و کادرهاى فاسد و مفسد رهبران انقلاب را معصوم جلوه مىدهند و هر کس اشکالى کند فوراً همین ناکسان، با ادعاى طرفدارى از رهبران به شکل افراطى خود را جلوه مىدهند و قفلها بر دهانها مىزنند و با ترویج افراطى وحدت نفاقآلود مىخواهند مواضع خود را مستحکم کنند؛ و انقلابیون اصیل را به طرق گوناگون از صحنه به در مىسازند.»
«فرصتطلبان در کلیه زمینهها آدمکهاى خود را چون بادکنک بزرگ مىکنند و یا نفوذ مىدهند.»
امید این که پوینده راه حق و حقیقت باشیم.
بر من خرده نگیرید و مرا ملامت نکنید که فیلتر شدن وبلاگ "قلم نوشته ها" مگر اتفاق جدیدی و یا ظلم نوظهوری است که قلم به دست در صدد بیان آن هستی. آری، نه اتفاق جدید است و نه ظلم نوظهور؛ که ما درباره منتقدان، همه گونه بی عدالتی: زدن، شکستن، پاره کردن، پلمب کردن، زندان، تبعید، تجاوز به حقوق، شکستن قلم ها، دوختن دهان ها، بریدن زبان ها، دروغ و تهمت و ... از مدعیان اسلام و مسلمانی دیده ایم.
من نمی خواهم از فیلتر شدن قلم نوشته هایم توسط مسئولین حکومتی ایران خبر دهم، بلکه می خواهم تأثیر طبیعی این پایمال کردن حقوق را بیان کنم. آیا نمی دانند یا نمی خواهند بدانند که شکستن قلم ها و بستن قلم نوشته ها، قلم به دستان را در مسئولیتی که بر عهده دارند مصمم تر از قبل می نماید؟ آیا نمی دانند که برای احقاق حقوق از دست رفته، فریادها در قالب قلم نوشته ها بیشتر از قبل می گردد؟ و آنها که تاب تحمل قلم ها را ندارند چگونه فریادها را بر می تابند؟!
قلم نوشته های من که فقط پنج ماه از عمر آن می گذرد در مقایسه با قلم نوشته های صاحبان قلم بسیار ناچیز محسوب می شود، و اکنون که فیلتر شده چه نیکو این عبارت نغز معنا می یابد که: «الغریق یتشبث بکل حشیش» : "انسان غرقه بر هر گیاه خشک چنگ زند".
متأسفانه حکومتیان همیشه بسیار عقب تر از مردم زندگی می کنند. بد نیست بدانند که در دنیای اینترنت برنامه های فراوانی طراحی شده به نام فیلترشکن. و از این طریق تجاوز به حقوق افراد جبران می گردد، سوای آن حقوقی که در حسابرسی روز قیامت مطالبه خواهد شد.
امید این که پوینده راه حق و حقیقت باشیم.
حکیم سخن، شیخ اجل، سعدی شیرازی آن زمان که افتخاراتی به نام بوستان و گلستان را می آفرید هیچ تصور می کرد زمانی فرا رسد که از نصایح حکیمانه او سوء استفاده شود؟! هیچ تصور می کرد که سیاستمداران امروز از کلام ادبی "دروغ مصلحت آمیز به ز راست فتنه انگیز" او به نفع دنیای خود بهره گیرند؟!
خداوندگار سخن فارسی کتاب گلستانش را در هشت باب آورده است و در اولین حکایت از باب اول "در سیرت پادشاهان" می فرماید:
«پادشاهی را شنیدم به کشتن اسیری اشارت کرد؛ بیچاره در آن حالت نومیدی ملک را دشنام دادن گرفت و سقط گفتن، که گفتهاند:
هر که دست از جان بشوید
هر چه در دل دارد بگوید
وقت ضرورت چو نماند گریز
دست بگیرد سر شمشیر تیز
ملک پرسید: این اسیر چه مىگوید؟
یکى از وزرای نیک محضر گفت: ای خداوند همی گوید: (والکاظمین الغیظ و العافین عن الناس).
ملک را رحمت آمد و از سر خون او درگذشت.
وزیر دیگر که ضد او بود گفت: ابنای جنس ما را نشاید در حضرت پادشاهان جز راستی سخن گفتن. این ملک را دشنام داد و ناسزا گفت.
ملک روی ازین سخن در هم آمد و گفت: آن دروغ پسندیده تر آمد مرا زین راست که تو گفتی؛ که روی آن در مصلحتی بود و بنای این بر خبثی. چنانکه خردمندان گفتهاند: دروغ مصلحت آمیز به ز راست فتنه انگیز.
هر که شاه آن کند که او گوید
حیف باشد که جز نکو گوید
و بر طاق ایوان فریدون شاه، نبشته بود:
جهان اى برادر نماند به کس
دل اندر جهان آفرین بند و بس
مکن تکیه بر ملک دنیا و پشت
که بسیار کس چون تو پرورد و کشت
چو آهنگ رفتن کند جان پاک
چه بر تخت مردن چه بر روى خاک».
همه می دانیم که دروغ در ردیف شرک به خداست. و بر هر عقل سلیم مبرهن است که مقصود شیخ اجل از دروغ مصلحت آمیز، دروغی است که به مصلحت دیگران باشد نه به مصلحت شخص گوینده.
اما سعدیا! ای کاش اکنون نظاره گر بودی و خطاب به آنان که برای حفظ قدرت و مقام چند روزه خود یا دیگران دستاویزی جز دروغ مصلحت آمیز نیافته اند می فرمودی:
پند ادبی ات که "دروغ مصلحت آمیز به از راست فتنه انگیز" نه به این معنا که توجیهی باشد بر روا بودن دروغهایی که حافظ شما و دنیای شما و مقام شماست.
و نه به این معنا که پوششی باشد بر کردار و رفتار خلاف عقل و شرع و عرف و قانون شما.
و نیز نه به این معنا که برای راه یافتن به اهدافتان، وسایل را توجیه نمایید و با نردبان دروغ این مسیر را بالا روید.
سعدیا! امروزه سیاستمداران دروغ را از ملزومات سیاست می دانند. آیا نمی دانند که دروغ یعنی سست شدن پایه های هر نظامی که حفظ قدرت را با هر وسیله ای توجیه می کند؟ آیا نمی دانند که دروغ یعنی عمیق شدن فاصله هر حکومتی با ملت خویش؟ آیا نمی دانند که دروغ یعنی فرو ریختن اعتبار حاکمان نزد ملت ها؟
و آیا نمی دانند که دروغ یعنی فنا و نیستی، و راستی یعنی بقا و هستی؟
امید این که پوینده راه حق و حقیقت باشیم.
ماه رمضان است؛ امیر مومنان علی (ع) را شاخص ترین چهره این ماه می بینیم. علی مظهر عدالت است، مظهر شجاعت است، مظهر جوانمردی است، مظهر مداراست و ... و مظهر مظلومیت است. اگر برای هر یک از اوصاف علی (ع) حد و اندازه ای تصور شود، مظلومیت او را حد و اندازه نیست.
زمانی تصور می کردیم مظلومیت علی همین بس که او را قریب به 25 سال خانه نشین کردند و حق او را غصب نمودند و ...
زمانی تصور می کردیم مظلومیت علی همین بس که به تعبیر خود حضرت "استخوان در گلو و خار در چشم" داشت و چاه محرم درد دل پر درد او بود.
زمانی تصور می کردیم مظلومیت علی همین بس که با شمشیر خوارج به شهادت رسید.
زمانی تصور می کردیم مظلومیت علی همین بس که تبلیغات سوء و اتهامات امویان علیه او چنان جوی را ساخته بود که آن هنگام که خبر ضربت خوردن علی (ع) در مسجد کوفه و در حال نماز آمد، عده ای از مردم که به اشتباه نام مسلمان را بر خود نهاده بودند با تعجب پرسیدند: مگر علی نماز هم می خوانده است؟!
اما امروزه بر آنیم که مظلومیت علی فراتر از همه اینهاست. امروز علی مظلوم است، چون آنانی که نشانی از علی و عدالتش و جوانمردی اش و مدارایش و ... ندارند خود را علی می نامند، و عمل خود را که منافی عدالت علی است مطابق عدالت علی می دانند، و خرده گیران بر خود را "خوارج" و "معاویه" و "ابوموسی اشعری" و "طلحه و زبیر" و ... می خوانند، و رفتار و کردار خود را احیا کننده حکومت علی می پندارند، و مظلومیت علی این مظهر عدالت را به اوج می رسانند.
پروردگارا به برکت این ماه مبارک و به برکت لیالی پر فیض قدر، این همه مظلومیت را بر مولی الموحدین علی (ع) مپسند. مپسند که نام علی و حکومت علی و عدالت علی را یدک کشند و اسلام را که مظهر رحمت است مظهر خشونت معرفی کنند.
پروردگارا به همه توفیق شناخت حضرتش را عطا فرما و نیز توفیق قدم نهادن در راه او را. بصیرتی ده برای شیعه و پیرو علی بودن نه به گفتار، که به کردار و رفتار.
و امید این که پوینده راه حق و حقیقت باشیم.
دل ما از سنگ است و گذر زمان این سنگدلی را به اثبات می رساند. روزهایی که یک لحظه از آن را در مخیله مان تصور نمی کردیم پشت سر می گذاریم. روزهای هجرت و فرقت پدر را می گویم، و نیز مادر را. فرا رسیدن ماه مبارک رمضان غم هجرانشان را دو چندان می نماید.
مگر می شود ماه رمضان بیاید و درب آن سرای که همواره مأمن همگان بود باز نباشد؟!
مگر می شود ماه رمضان بیاید و آن شور و غوغا برای اثبات هلال ماه از آن سرای برنخیزد؟!
مگر می شود ماه رمضان بیاید و آن صوت دلنشین قرائت قرآن از آن سرای برنیاید؟!
مگر می شود ماه رمضان بیاید و پای درس "اخلاق" و گذشت و ایثار و مبارزه و شجاعت و آزادگی و ظلم ستیزی او ننشینیم؟!
مگر می شود ماه رمضان بیاید و فقیه عالیقدر برایمان : از محمد و رسالتش، از علی و عدالتش، از زهرا و نجابتش، از حسن و کرامتش، از حسین و شجاعتش، از سجاد و عبادتش، از محمدباقر و وجاهتش، از جعفر صادق و فقاهتش، و از دیگر ائمه معصومین (ع) نگوید؟!
مگر می شود ماه رمضان بیاید و در فراق پدر و مادر سفر کرده فقط خون دل خوریم؟! و مگر خون دل خوردن مبطل روزه ماه مبارک نیست؟!
مگر می شود ماه رمضان بیاید و ...؟!
مگر می شود...؟!
اولین ماه رمضان را بدون حضور سبزشان تجربه می نماییم و چه بسا رمضانهای دیگر را. آری دل ما از سنگ است و گذر زمان این سنگدلی را به اثبات می رساند.
اما ای پدر آسمانی! هر روز هجرانت را بیشتر و بیشتر حس می نماییم و خلأ وجودت و حضورت نمایانتر می گردد.
در ظاهر دلسنگ شده ایم اما عجیب دلتنگ توایم. دلتنگ صدایت، دلتنگ سیمایت، دلتنگ رهنمودهایت، و دلتنگ خون دل خوردنت برای اسلام و برای مردم و برای زندانیان بی گناه و بی پناه.
« گوشم شنید قصه ایمان و مست شد
کو قسم چشم؟ صورت ایمانم آرزوست »
امید این که خداوند ما را صبر عنایت فرماید و از جمله صابران درگاهش باشیم.
و امید این که پوینده راه حق و حقیقت باشیم.
و خداوند چه زیبا امید را در وجود انسان می پروراند و از ناامیدی نهی می فرماید:
«قل یا عبادی الذین أسرفوا علی أنفسهم لاتقنطوا من رحمة الله، إنّ الله یغفر الذنوب جمیعاً، إنّه هو الغفور الرحیم» : «بگو: ای بندگانم که بر خویش زیاده روی داشته اید، از رحمت خدا ناامید نشوید؛ همانا خداوند تمام گناهان را می بخشد؛ اوست آن آمرزگار مهربان بدون تردید.» (آیه 53 از سوره زمر)
و حقیقتاً از پروردگار غفور رحیم جز این چه سزد؟!
این آیه یکی از امیدبخش ترین آیات قرآن کریم است. از آن می آموزیم که امید بایستی در تمامی مراحل زندگی همراهمان باشد و یاریگرمان.
در آستانه نیمه شعبان هستیم. سالروز تولد منجی بشریت. سالروز تولد امید به آینده ای روشن. و با توجه به امید است که انتظار معنا می یابد. انتظار، دیدن روزنه امید برای رهایی است. انتظار، تلاش و فعالیت و مبارزه برای رهایی است. و انتظار این است که مبارزات اهل حق و باطل ادامه داشته باشد تا قیام مهدی موعود، و قیام حضرتش آخرین حلقه از مجموع مبارزات حق و باطل است.
پروردگارا! شعله امید را در سینه های ما برافروز و ما را از منتظران واقعی حضرت حجت قرار ده. از کسانی که چشم به راه یک تحول هستند، چشم به راه یک گشایش، و چشم به راه یک آینده مطلوب؛ و برای دستیابی به آن در تلاشی بی وقفه. و بدانیم وقتی امید به آینده از دست رود هر تلاشی برای امروز بی معنا خواهد بود.
و اما ای ساحل سبز امید! ما را دریاب؛ در میان این همه امواج سهمگین، در میان این همه تاریکی.
و امید این که باورمان شود که دفتر هستی فردا ورق خواهد خورد، صبح خواهد آمد و آفتاب جهانگیر خواهد شد.
و امید این که پوینده راه حق و حقیقت باشیم.
امروز روز مبعث پیامبر اکرم (ص) است. مبعث را نه فقط جشن بگیریم، که از آن درس بگیریم. درس اخلاق؛ اخلاق، این گمشده معاصر.
در قرآن کریم برای بعثت پیامبران عموما و برای بعثت پیامبر گرامی اسلام (ص) خصوصا دلایلی ذکر شده است؛ اما آنچه به عنوان مهمترین دلیل بعثت در کلام رسول اکرم (ص) آمده است، تکمیل ارزش های اخلاقی است. چرا که فرموده اند : «إنما بعثت لأتمم مکارم الأخلاق» : "جز این نیست که من مبعوث شده ام تا ارزشهای اخلاقی را به کمال برسانم." لذا پیوند و ارتباطی اساسی بین بعثت و اخلاق وجود دارد.
پیامبر اکرم (ص) نماد اخلاق است. حضرتش از نیکوترین اخلاقیات برخوردار بوده است تا جایی که خداوند در بیان عظمت او از اخلاق والایش سخن می گوید: (إنک لعلی خُلُق عظیم).
باید بدانیم آنچه باعث گسترش اسلام در سراسر جهان شد اخلاق نیکوی محمدی بود.
رهاورد مبعث حضرت محمد (ص) حاکمیت اخلاق در جامعه است. امروز روز مبعث است و ما پیروان آن رسول گرامی باید محاسبه نماییم که تا کجای راه را پیش رفته ایم و اخلاق ما تا چه اندازه محمدی است.
تخلق به اخلاق محمدی بالاترین نیاز امروز است. اما افسوس که اخلاق، فضیلتی گمشده در جامعه ماست، خصوصا در حوزه سیاست. باید بر مظلومیت اخلاق در این سرزمین گریست.
آری ضد اخلاق ها را در کشوری که خود را ادامه دهنده راه پیامبر اسلام (ص) می داند شاهدیم. ما را چه شده است که پذیرای این همه ضد اخلاق شده ایم و از اخلاق نیکوی محمدی دور افتاده ایم؟! بزرگترین ضد اخلاق با نام «هدف، وسیله را توجیه می کند» انجام می شود و بدین جهت غیبت، تهمت، دروغ، افترا، تحقیر، توهین و تجاوز به آبرو و حیثیت دیگران برای رسیدن به هدف توجیه می گردد؛ و از انصاف و مدارا و حفظ حدود و حقوق دیگران و کرامت انسانی خبری نیست.
امید این که به برکت عید مبعث پیامبر رحمت که اسوه اخلاق بوده و هست، دریچه ای برای بازگشت به اخلاق محمدی به روی همگان باز شود و دیگر شاهد این همه ضد اخلاقی و بد اخلاقی و بی اخلاقی نباشیم.
و امید این که پوینده راه حق و حقیقت باشیم.
امروز سیزده رجب است. سیزده رجب در فرهنگ سیاسی ما ایرانیان با نام آیت الله العظمی منتظری پیوند خورده است. سیزده سال از سخنرانی روشنگرانه آن پدر آسمانی، آن زبان گویای حقیقت و عدالت، در سیزده رجب سال 1376، در آن هنگام که تنها او بود که روا ندید سکوت را در آن وانفسای اختناق، می گذرد. و نیز از آنچه پس از آن روشنگری، بدخواهان بر او روا داشتند از تهمت و اهانت و اسارت چندین ساله.
او را حقوق بشر ایران "پدر" می خواند، جنبش سبز ایران "پدر" می داند، و در یک کلام هر آن کس که از ایمان یا شجاعت یا مجاهدت یا آزادی و آزادگی نشانی دارد او را "پدر" می نامد. در وصف تو ای "پدر" نیازی به قلم من نیست؛ قلم ها در وصف کمالات تو در دوران حیات و پس از ممات بسیار نوشته اند. و ای کاش همه حرفها گفتنی بود، و ای کاش همه خوبی ها وصف شدنی بود.
من فقط می نویسم که "دل از ناله و ناله از دل حکایت می کند در فراق تو".
می نویسم که "ما تشنه دیدار تو هستیم و در عالم خاک می سوزیم و بار حسرت فراق تو را بر دل می کشیم".
می نویسم که "غم فراق تو در خاطرمان نمی گنجد".
می نویسم که "فراق یار نه آن می کند که بتوان گفت".
می نویسم که "سوز تب فراق تو درمان پذیر نیست".
می نویسم که "یک دم برون نمی رود از سر خیال تو".
می نویسم که "نیست غیر از تو مراد دل بی حاصل ما".
می نویسم که "خون دل است از غم هجرت به جام ما".
می نویسم که "روز و شب نیست بجز ناله و فریاد مرا".
می نویسم که "پر خون شده است کام من از مشت روزگار".
می نویسم که "نخواهد یافت درمان درد من تا جان به تن دارم".
می نویسم که "بجز خیال تو شبهای هجر یار ندارم".
می نویسم که "یک شبم دیده نیامد به هم از زاری دل".
می نویسم که "ز دیده ام شده یک چشمه در کنار روان".
می نویسم که "سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی".
و می نویسم که "زبان خامه ندارد سر بیان فراق".
و در پایان ناباورانه از این هجران بزرگ می نویسم:
"شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت
روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت
گویی از صحبت ما نیک به تنگ آمده بود
بار بربست و به گردش نرسیدیم و برفت
همچو حافظ همه شب ناله و زاری کردیم
کای دریغا به وداعش نرسیدیم و برفت".
بیانیه ای از طرف من و خواهرانم، با عنوان :
از انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی
تا پلمب کردن دفتر آیت الله العظمی منتظری
بسم الله الرحمن الرحیم
« إنّا لله و إنّا إلیه راجعون »
در آستانه بیست و نهمین سالگرد حادثه دلخراش انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی قرار داریم.
حادثه ای که در آن عده زیادی از بهترین فرزندان مردم و انقلاب و شخصیتهای محبوب و انقلابی همچون شهید آیت الله دکتر بهشتی و شهید حجةالاسلام والمسلمین محمد منتظری توسط گروهی که به منافقین معروفند و راه و روش آنها خشونت و ترور بود شهید شدند.
سالگرد این حادثه امسال مصادف است با حادثه مولمۀ حمله به بیوت و دفاتر مرحوم آیت الله العظمی منتظری (رضوان الله تعالی علیه) و آیت الله العظمی صانعی، و تخریب آنها و پلمب نمودن دفتر آیت الله العظمی منتظری، پس از نابود کردن وسائل آن و غارت شهریه طلاب.
این دو حادثه هرچند هر کدام دارای ویژگی های تلخ و مصیبت بار است، ولی وجوه نسبتاً مشترکی را می توان در آنها جستجو نمود. ویژگی انفجار دفتر مرکزی حزب در سال 60 این است که در آن اشخاصی ارزشمند و تأثیرگذار در مسیر انقلاب به شهادت رسیدند، ولی در حمله به دفاتر این دو مرجع تقلید هرچند شخصی کشته نشد اما شخصیت حقوقی و حرمت فقاهت و مرجعیت به دست عده ای قلیل و سازمان یافته کشته شد. و مگر نه این است که حرمت یک انسان مانند خون او باید احترام داشته باشد؟!
امام صادق (ع) فرمودند: «هر کس به مؤمنی توهین نماید و شخصیت او را در بین مردم ضایع کند خداوند او را از ولایت خود خارج کرده و به سوی ولایت شیطان سوق می دهد و شیطان نیز او را قبول نمی کند.» (وسائل الشیعة، ج12، ص 294).
آیا اهانت ها و توهین هایی که در حمله سازمان داده شده به دفاتر دو مرجع تقلید انجام گرفت و شعارهایی که داده شد مصداق بارز روایت ذکر شده نمی باشد؟!
از نظر مذهب مقدس شیعه نهاد مرجعیت چون از فلسفۀ نیابت عامّۀ امام زمان (عج) برگرفته شده است از قداست و حرمت بالایی برخوردار است و شکستن چنین حرمتی خود گناه بزرگی خواهد بود.
همه می دانیم که در رژیم گذشته بیوت و دفاتر مراجع تقلید حتی بیت مرحوم امام خمینی با این که در رأس مبارزه با آن رژیم بودند مصونیت داشت و هیچگاه مورد تعرض و حمله قرار نگرفتند.
این در حالی است که دفتر آیت الله العظمی منتظری تاکنون چندین مرتبه مورد هجوم و تخریب قرار گرفته و اموال آن به غارت رفته است.
جالب توجه این است که مهاجمین نیز گروهی خشن و افراطی و احیاناً فریب خورده و مزدور بودند که خود را طرفدار ولایت فقیه معرفی می کردند. تقدیس خشونت و افراطی گری و نفاق و انحراف و فتنه گری، وجوه مشترک بین مهاجمین به دفتر این دو مرجع عالیقدر و مسببین انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی است.
در حادثۀ امسال، دفتر مرجع تقلیدی برای چندمین بار مورد حمله و تخریب و غارت قرار گرفت که شخصیت دوم انقلاب بود و بسیاری از شخصیتها و مسئولین بالای نظام و نیز بسیاری از علماء و فضلاء و حتی چندین مرجع تقلید نزد او درس خوانده و استادی او را از افتخارات خود نام برده اند.
نقش کلیدی و اساسی پدر بزرگوار ما در اصل پیروزی انقلاب و تأسیس و تقویت نظام جمهوری اسلامی بر کسی پوشیده نیست. آن بزرگمرد در آن شرایط خفقان رژیم پهلوی که اکثر اقران او یا ساکت و یا مخالف بودند بر مرجعیت و رهبری مرحوم امام خمینی و گسترش انقلاب با تمام قدرت و توان پافشاری نمود و به خاطر آن، متحمل زندانها و تبعیدها و شکنجه های روحی و جسمی فراوان شد. و پس از پیروزی انقلاب همواره در راه تحقق اهداف انقلاب کوشا و مدافع حقوق مظلومین و اقشار ضعیف و محروم بود و پس از بروز مشکلاتی به خاطر اعتقاد راسخ به راه و رسم خود که همان راه و رسم امامان شیعه (ع) می باشد خود را عملاً از قدرت و حاکمیت کنار کشید.
اکنون سؤال اصلی این است که آیا همین است معنای قدردانی و ارج نهادن به این همه خدمات ایشان به انقلاب و نظام؟! و این است قدردانی شاگردان نسبت به استاد خود و ادا نمودن حق استادی؟! که با حمله های مکرر به دفتر و بیت آن مرجع فقید قداست فقاهت و مرجعیت مستقل و حرمت آن فقیه مظلوم هتک گردد و پول شهریۀ طلاب در حملۀ اخیر غارت شود؟! جریان خشن و افراطی که امروز همه چیز را ملعبۀ خود و در مسیر سیاستهای ضد اسلام و ضد مصالح ملی و براندازانۀ نظام قرار داده است چه پاسخی در دادگاه عدل الهی و در مقابل مردم خواهد داشت؟!
حملۀ اخیر در زمانی صورت گرفت که ما و همۀ خانواده و علاقه مندان و مقلدان هنوز عزادار پدر عزیز و مادر صبور و فداکارمان هستیم. و هنوز چند ماهی از رحلت آنان نگذشته است و هنوز افراد زیادی برای تسلیت به بیت والد مرحوم مراجعه می کنند. و آیا این چنین است معنای عمل کردن به توصیۀ مرحوم امام خمینی که در آخرین نامۀ خود به آیت الله العظمی منتظری فرمودند: «من صلاح شما و انقلاب را در این می بینم که شما فقیهی باشید که نظام و مردم از نظرات شما استفاده کنند.» قابل انکار نیست که نظرات مرحوم آیت الله منتظری در سالهای کناره گیری از قدرت که در نوشته ها و بیانات ایشان منعکس است با هدف خیرخواهی و نصیحت و در راستای اصلاح نظام از انحرافات و آفتهای ویران کننده آن و احیاء اهداف اصلی انقلاب و دفاع از آزادی بیان و قلم و احزاب مردمی و حقوق مردم بوده است. مردمی که صاحبان اصلی انقلاب می باشند. اگر قرار است گفته ها و نوشته ها و خط امام محور کارها باشد پس چرا به آن بزرگوار نیز جفا می شود و «نؤمن ببعض و نکفر ببعض» عمل می گردد؟ و چرا از ایشان استفاده ابزاری می شود؟! تاریخ و وجدان بیدار مردم باید قضاوت نمایند.
«اللّهمّ إنا نشکوا إلیک فقد نبیّنا و غیبة ولیّنا و تظاهر الزمان علینا».
والسلام علی عباد الله الصالحین.
3 تیر ماه 1389
عصمت منتظری، اشرف منتظری، طاهره منتظری و سعیده منتظری
عجب دنیایی است دنیای ما، این دنیای وارونه.
من که یک لحظه نمی توانم غم فراق برترین عزیزان از دست رفته ام را - پدر و مادرم را که در کمتر از صد روز به دیدار یار شتافتند - در خاطر نداشته باشم، اما در این دنیای وارونه گاهی اوقات می شود که خداوند حکیم را بر این که تقدیر دانست و آنها از این دار فانی رحلت نمودند شاکر باشم!
وقتی نامردمی ها را می بینم، وقتی نابخردی ها را می بینم، و وقتی این همه ظلم و اجحاف را می بینم، آری شاکرم که آنها از این دنیا رخت بربسته اند و دیگر شاهد این همه جهالت ها نیستند.
تهاجمی که نیروهای لباس شخصی دیروز در آغازین ساعات بامداد دوشنبه، اول ماه رجب بر دفتر آیت الله منتظری روا داشتند، و زشت تر از آن، مهر تأییدی که نیروی انتظامی و وزارت اطلاعات و دادگاه ویژه روحانیت بر این تهاجم زدند و دفتر معظم له را پلمب نمودند، اوج توحش و نابخردی و جهالت بشری بود.
و من باز هم شاکر خداوند بودم که اراده اش بر این قرار گرفته که پدر و مادر که فراوان این توحش ها و جهالت ها را ناظر بوده اند، دیگر آرام بخوابند به دور از همه نامردمی ها.