انتهای بن بست اصلاحات


واژه اصلاحات و اصلاح طلبی در دوره معاصر از سال 1376 به صورت رسمی در ادبیات سیاسی ایران رایج شد. بانیان آن شاید در مقام نیت، اصلاحات اساسی در ساختار حکومت را مد نظر داشتند؛ اما در مقام عمل، حاکمیت از همان ابتدا نشان داد که اصلاحات را پذیرا نیست، و پروژه اصلاحات وارد بن بست شد.

نمونه آشکار آن حصر ظالمانه آیت الله منتظری است که از همان سال (آبان 1376) آغاز شد و بیش از پنج سال به درازا کشید. وه که در آن روزها چه سکوت مرگباری حاکم بود، و چه آسان مهر تـأیید بر تمامیت خواهی قدرت سواران زده شد!

مرور بسیاری از رخدادهای پس از 1376 هم نشان می دهد که اصلاح طلبی در جامعه ای که مبتلا به استبداد دینی است ره به جایی نمی برد.

این مقدمه کوتاه را نوشتم تا با شرح واقعه ای که برایم اتفاق افتاده است، بگویم که من انتهای بن بست اصلاحات را هم با چشمان خود دیدم:

با آغاز جنبش «زن، زندگی، آزادی» در شهریور 1401 خیابانهای بسیاری از شهرها از یگانهای ویژه پر شد؛ من بارها و بارها با فرماندهان یگان ویژه در خیابانهای قم هم کلام شدم و بنا بر وظیفه خود به آنها می گفتم: "وقتی من و شما از دینداری دم می زنیم و از قرآنی که می فرماید: «لا اکراه فی الدین» (در دین هیچ اجباری نیست) چگونه می توانیم حجاب را بر مردم اجبار نماییم؟! و شمایان که حجاب زنان را بهانه قرار داده اید و چنین بر جامعه می تازید، بدانید که «المأمور معذور» خلاف عقل و شرع است؛ و در معصیت خداوند، اطاعت مخلوق جایز نیست."

عجیب این که قریب به اتفاق این فرماندهان می گفتند: ما فکر کرده ایم شما توقف کرده ای برای تشکر از زحمات ما!!!

در حقیقت چون من با حجاب چادر بودم، مرا هم موافق خود و موافق این حکومت استبدادی می پنداشتند!

و چون می فرمایند: «کسی که خود را در مواضع تهمت قرار دهد، نباید کسی را ملامت کند که به او سوء ظن پیدا می کند؛ بلکه باید خود را سرزنش کند که اسباب سوء ظن را فراهم کرده است» از آبان ماه تصمیم گرفتم حجاب چادر را کنار بگذارم.

اما انتهای بن بست اصلاحات را اسفند ماه گذشته با چشمان خود دیدم، وقتی که برای تمدید بیمه به سازمان تأمین اجتماعی مراجعه کردم. طی چند ماه گذشته هم یکی دو بار به عنوان ارباب رجوع مراجعه کرده بودم و مشکلی نبود؛ ولی این بار در نگهبانی سازمان برای خانم های بدون چادر ممنوعیت گذاشته شده بود! و وقتی من بدون توجه به تذکر نگهبان وارد محوطه شدم، نیروی انتظامی را خبر کرد و اعلام کردند که از هفته قبل قانون جدید این است که برای ورود به سازمان تأمین اجتماعی، داشتن چادر اجباری است!

در جنبش «زن، زندگی، آزادی» حاکمیت همانند همیشه به جای این که مردم را ببیند و صدای آنان را بشنود و به خواسته های معقول و مشروع آنها تن دهد، محدودیت های بیشتری اعمال کرده است که نه با عقل سازگار است و نه با شریعت موافق.

در نگهبانی سازمان تأمین اجتماعی، شاید آنها فضایی دیگر را می دیدند و خرسند از این که در موضع قدرت هستند، اما من به عیان انتهای بن بست اصلاحات را می دیدم.

ای کاش مسئولین امر در این بهار طبیعت و در این بهار قرآن به خود آیند و خواسته های قانونی مردم شریف ایران را به رسمیت بشناسند؛ ای کاش!