آیت الله العظمی منتظری، آن بزرگمرد مسلمانی و آزادگی روی در حریم یار نهاد و به دیار باقی شتافت. این عبارت را بارها و بارها شنیده ام و دیده ام و خوانده ام اما هنوز باور ندارم. باور ندارم این دنیا را بدون حجتی برای مسلمان بودن و برای بودن.
جماعتی دیگر نیز بر همین باورند. بر این باورند که منتظری همچنان هست، و همچنان باید بر او تاخت. آنان چنان مجذوب دنیا و مقامات آن شده اند که در جهت حفظ آن ابتدایی ترین اصول اخلاقی را نیز پاس نمی دارند؛ آنان که حیات خویش را در ممات دیگران می یابند، و هم آنان که اثبات خویش را در نفی دیگران می جویند؛ و چرا دیگران؟! که اثبات خویش را در نفی استاد خویش می جویند!
از همان سالهای ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی، منتظری را و آزادگی اش را و صداقتش را تاب نیاوردند؛ و هماره به هر وسیله ممکن در صدد حذف منتظری از ذهن مردمان بوده اند. و با رفتن او، نامش را و یادش را و راهش را هم برنمی تابند. 30 بهمن ماه 1390 باز هم پیشتر رانده اند. پس از پلمب حسینیه و دفتر، اکنون کتابخانه و منزل شخصی پدر را نیز پلمب نمودند؛ همچنین اتاق منزل برادر را. چرا که «الغریق یتشبث بکل حشیش» : "انسان غرقه بر هر گیاه خشک چنگ زند".
پدر روی در حریم یار نهاده است؛ و آنان چنین مستأصل از نام او و یاد او و راه او هستند. غافل از این که اگر نام و یاد و راه دیگر بزرگمردان آزاده در طول تاریخ اسلام و جهان خاموش شده و رو به فراموشی رفته، نام منتظری و یاد منتظری و راه منتظری نیز در اذهان ایرانیان و مسلمانان و آزادگان و تاریخ خاموش خواهد شد.
ای غافلان! منتظری رفت و با عزت رفت؛ منتظری رفت و با شرف مسلمانی و آزادگی رفت. و شمایان نیک بدانید تا زمانی که استبداد هست، نام منتظری به عنوان بزرگمرد مبارزه با استبداد خواهد درخشید. او رفت و ما را واگذاشت؛ و ما بر این دلخوشیم که بر همه جفاها و بی عدالتی ها در حق او و در حق دیگران در روزی که آن را یوم الحساب می نامند رسیدگی می شود. اما شمایان:
«اگر دانی که فردا محشری نیست
سوال و پرسش و پیغمبری نیست
بتاز اسب جفا تا می توانی
که فائز را سپاه و لشکری نیست»
سالیانی است که منتظری را، همو را که در محضرش شاگردی کرده اند، در کفه ای از ترازو نهاده اند و آن را پایین می آورند تا خود در کفه دیگر برتری یابند؛ غافل از آن که ارزش از آن کفه ای است که پایین می آید، و کفه ای که بالا می رود نشانی جز سبکی و بی مقداری ندارد.
و اما تو ای پدر؛ هرگاه حرامیان بر تو تاخته و می تازند، به شأن والای تو و مقام و فضیلت و رادمردی تو بیش از پیش آگاهی می یابم. اما باز هم نمی دانم که:
«تو در نماز عشق چه خواندی؟
که سالهاست
... این شحنه
های پیر
از مرده ات هنوز پرهیز می کنند!»
امید این که پوینده راه حق و حقیقت باشیم.