عصر حجر در عصر معاصر!


این را می نویسم در باب آنان که هنوز نیاز جامعه را به "انتقاد از خود" در نیافته اند؛ بر این امید که در نظر افتد و به این مهم بپردازند.


در دنیای خاطرات سیر می کنم و می رسم به عصر حجر در عصر معاصر! قدمت عصر حجر را به بیش از سه میلیون سال پیش تخمین زده اند و در تعریف آن آورده اند: «از آنجا که نوشتن را آغاز تاریخ می دانند، عصر حجر در دوره پیش از تاریخ جای می گیرد.» عصر حجر با توحش و بربریت و بی قانونی و ضد قانونی عجین بوده است، و همه اینها را قانون می دانستند.


اما قدمت عصر حجری که من در این نوشتار آورده ام به کمتر از 20 سال قبل باز می گردد! تابستان 1372 است. قلب پدر بیمار است و پزشکان تشخیص داده اند که باید از قم به تهران بروند و در بیمارستان لقمان حکیم معاینه شوند. صبح زود هنگام راهی می شوند. برادر و چند تن از محافظین ایشان را همراهی می کنند. عصر هنگام بر می گردند. پدر وقتی وارد خانه شدند اول کلامی که فرمودند این که: در بیمارستان به گونه ای با من رفتار کردند که از این گونه رفتار حتی درباره دشمن انسان هم نهی شده است. نمی دانم این رفتار در عصر حجر هم انجام می شده است یا خیر! و متاسفانه دیگران هم سکوت می کنند و غافل اند از این که این رفتارها و این سکوت ها چه عاقبتی در پی خواهد داشت.


شرح آن روز در کتاب خاطرات پدر این گونه آمده است:

 « سوال : حضرتعالی در سال 1372 به خاطر ناراحتی قلبی که داشتید با اطلاع قبلی به بیمارستان لقمان حکیم تهران مراجعه نمودید، که دخالت نیروهای اطلاعات منجر به بازگشت شما از بیمارستان شد؛ و این حرکت در محافل خبری داخل و خارج کشور انعکاس وسیعی یافت؛ لطفا بفرمایید اصل ماجرا از چه قرار بود و نیروهای اطلاعات چگونه مانع معالجه حضرتعالی شدند؟

جواب : بله، در آن سال برای انجام یک سری آزمایشها با هماهنگی قبلی به بیمارستان لقمان حکیم تهران مراجعه کردم، واسطه ما هم آقای فاضل میبدی بود که با یکی از پزشکان آنجا به نام آقای دکتر توکل سابقه آشنایی داشت. وقتی ما به بیمارستان رفتیم و آزمایشها و تست قلب صورت گرفت آنها گفتند شما باید سریعا بستری شوید و کمترین حرکت برای شما خطرناک است، حتی برای اینکه من کمتر تحرک داشته باشم در همان جا یک ویلچر آوردند و مرا روی آن نشاندند؛ بعد چند نفر از پزشکها که برای معاینه من آمده بودند برای انجام مقدمات کار از اتاق خارج شدند و ما هم در آنجا منتظر ماندیم و خودمان را برای بستری شدن آماده می کردیم، اما این انتظار خیلی طول کشید و چند ساعتی ادامه داشت و هیچ یک از پزشکها به سراغ ما نیامدند و این برای ما مساله ای شد که چطور اینها که این همه اصرار و عجله داشتند تا این اندازه تاخیر کرده اند؛ روی این اساس آقای فاضل میبدی از اتاق خارج شد و سراغ آنها را گرفت و وقتی آنها را دیده بود خیلی با حالت اضطراب و نگرانی گفته بودند که الان پنج نفر از نیروهای اطلاعات به اینجا مراجعه کردند و با تهدید از ما تعهد گرفتند که شما حق بستری کردن فلانی را در این بیمارستان ندارید! بعد همان پزشکها خیلی اظهار شرمندگی کرده و عذر خواسته بودند. ما هم که دیدیم قضیه از این قرار است گفتیم عیبی ندارد و با وجود همه خطرات از همان جا به طرف قم حرکت کردیم که الحمدلله اتفاقی نیفتاد؛ بعدا هم شنیدم که متاسفانه برای آقای دکتر توکل در این رابطه مزاحمتهای زیادی ایجاد کرده اند.

این قضیه وقتی منتشر شد انعکاس خیلی بدی داشت که چطور یک چنین رفتار غیر اخلاقی که همه دنیا آن را مذمت می کنند اتفاق می افتد؛ و خلاصه بعضی ها به دست و پا افتادند و شروع کردند به تکذیب کردن، و حتی با تهدید مسئولان بیمارستان را مجبور کردند تا این خبر را تکذیب کنند. در نهایت ما برای ادامه معالجات با بیمارستان خاتم الانبیاء هماهنگ کردیم و در آنجا بستری شدم.»


امید این که در عمل باور نماییم که نیاز به "انتقاد از خود" بسی بیش از "انتقاد از دیگران" است.

و امید این که پوینده راه حق و حقیقت باشیم.

  

نظرات 3 + ارسال نظر
سیما جمعه 30 تیر 1391 ساعت 06:42

بله خانم منتظری، و بسیار باعث تاسفه که هنوز هم دم از دموکراسی و حق مردم می زنند در حالی که ابتدایی ترین حقوق آن اسطوره مجاهدت و بزرگمرد را پایمال کردند. بدون این که ابراز تاسفی از آن داشته باشند.

محمدرضا جمعه 30 تیر 1391 ساعت 06:45

در مورد آیت الله منتظری هیچ فرد یا گروهی نمی تواند خود را خطاکار نداند. و متاسفانه پرونده های مدعیان همگی آلوده است.

ص. امید دوشنبه 23 شهریور 1394 ساعت 11:28

خاطره مشابهی‌ به نقل از دکتر کیأیی رئیس وقت بیمارستان خاتم دارم که نهایتا وی را به علت بستری کردن آیت‌الله منتظری مجبور به استعفا از ریاست بیمارستان کردند! ص. امید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد